Web Analytics Made Easy - Statcounter

پایه‌های دینی و اعتقادی‌ شهید مجید تقی‌پور از همان کودکی گذاشته شد و با رفت‌وآمد مرتب به مسجد رشد پیدا کرد و روی‌ هم‌سن وسالانش هم تاثیر گذاشت، مجید که با پدر رهسپار جبهه شده بود در عملیات فتح ۵ به شهادت رسید.

به گزارش خبرنگار ایمنا، در هوای مطبوع و معتدل شمال ایران در شهر لنگرود و در نخستین روز آذرماه سال ۱۳۴۸ در خانواده نقدعلی تقی‌پورفلاح فرزندی پا به این دنیا گذاشت که نام او را مجید گذاشتند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

مجید، اعتقادات محکم دینی خود را از دامان مادر در همان کودکی فرا گرفت، سه خواهر و یک برادر داشت و در عبور از کوچه‌های کودکانه، بیشتر از آن که طفل باشد به بزرگی رسید، برادر و خواهرها را بسیار دوست داشت و در عین خردسالی برایشان بزرگی می‌کرد، روایت زندگی این شهید ۱۷ ساله را از زبان خواهرش مریم تقی‌پور می‌شنویم.

از همان کودکی، معلم بود

انقلاب که پیروز شد تنها ۹ سال داشت، درسش را می‌خواند، اما بیشتر از آن که به درس عشق بورزد به فعالیت‌های مختلف اجتماعی که رنگ و بویی از دیانت، اعتقاد و ایمان داشت، علاقه‌مند بود.

جمع‌های کوچک بچه‌گانه در مدرسه و محل، نخستین پایگاه‌هایی بود که مجید باوجود سن کمی که داشت، برای آموزش دانسته‌های خود از آن استفاده می‌کرد.

خلاقیت و خلق‌و خوی مهربان و پر جنب و جوشی که داشت جاذبه عجیبی در وی ایجاد کرده بود که با همان لحن صمیمی و صادقانه برای خیلی از بچه‌های فامیل و محل، محفل‌های اعتقادی برگزار می‌کرد تا آن‌ها را با آموزه‌های دینی و انقلابی آشنا کند، خواهرانش و دخترهای محله را به شدت به حجاب و نماز دعوت می‌کرد، از پل صراط می‌گفت و سختی روز جزا، از ضربه‌ای که بی‌حجابی به وجود زنان و حتی اسلام می‌زند صحبت می‌کرد تا نهاد حقیقت‌جوی هم‌سن و سالانش را متوجه حقیقت‌های عمیق دینی و تربیتی کند.

مجید در کنار فعالیت گسترده‌ای که در مسجد محل داشت از همان روزهای آغاز به کار بسیج به این نهاد پیوست تا تلاش‌هایش مستمر تر و پررنگ‌تر بشود، همزمان با او پدرش هم به سپاه پاسداران پیوست تا پدر و پسر هر کدام به نوعی به راهی که به آن را حق می‌دانستند، بپردازند.

مهربانی و شوخ‌طبعی جزئی از وجود مجید بود

در میان افراد محل هر کسی خانه‌ای می‌ساخت یا تعمیر می‌کرد، می‌توانست روی کمک مجید حساب کند، بدون هیچ چشم‌داشتی آستین‌هایش را بالا می‌زد و می‌رفت تا خانه‌های مردم زودتر آباد شود.

جمع‌ها و دورهمی‌های خانوادگی را بهترین پاتوق برای ارائه و نشان دادن هنرهای بی‌شمارش در طنازی و نمایش می‌دانست، افراد فامیل همیشه معتقد بودند در هر جمعی که مجید باشد، حتماً به آن‌ها خوش می‌گذرد، اخلاقیات خاصی که داشت، او را با همه متفاوت می‌کرد.

مجید در مسجد محل هم فعالیت زیادی می‌کرد، زمان جنگ روزی نبود که تشییع پیکر شهیدی در کوچه‌خیابان‌های شهر برگزار نشود، همین موضوع باعث شده بود روحیه مردم به شدت ضعیف شود.

مجید روزی به خانه آمد و با اشتیاق فراوان گفت: فردا شب حتماً به مسجد محل بیایید که یک تئاتر زیبا را از پسرتان تماشا کنید! کنجکاوانه برای دیدن برنامه مجید راهی مسجد شدیم، بعد از نماز مغرب و عشا چراغ‌های مسجد خاموش و برنامه شد، مجید نقش یک پسر لاابالی و گستاخ را بازی می‌کرد که هیچ‌گونه قید و بند و اعتقادی نداشت و باعث آزار پدر و مادر و اطرافیان خود می‌شد، با آن شیطنت‌ها و لوندی‌های خاص خودش همه را به خنده وا می‌داشت، روحیه مردم محل که حالا به عنوان تماشاچی حضور داشتند به کل عوض شد، اما مجید داستان نمایش خودش را طوری خلاقانه نوشته بود که به نوعی امر به معروف و تأثیرگذاری بر مخاطب داشته باشد، زندگی جوانی که مجید نقش او را ایفا می‌کرد با آشنایی با روایت یک شهید جوان دگرگون شد و از این جوان گمراه، فردی ساخته شد که با تحول از تأثیر خون پاک یک شهید به مسیر درست هدایت شد و اهل نماز و روزه و خدمت شد، خنده‌های بی‌وقفه مردم حاضر در مسجد سرانجام با گریه‌هایی ممتد از تأثیر پذیری از زندگی این شهید گران‌قدر پایان یافت، مردم محل هنوز هم که هنوز است تئاتر مجید را به خاطر دارند.

حضور همزمان پدر و پسر در جبهه

پدر که حالا لباس مقدس سپاه را بر تن داشت خیلی به جبهه می‌رفت، مجید هم دیگر هوایی شده بود و پای ماندن نداشت، او هم بالاخره رهسپار میدان نبرد شد.

پدرم خیلی به جبهه می‌رفت.ایام بمباران هوایی صدام چون با مادرم در خانه تنها بودیم، خیلی می‌ترسیدیم، خوب به خاطر دارم که‌آن‌شب‌ها مادرم توی حیاط قرآن به سرمی‌گرفت، دعا می‌خواند و گریه می‌کرد، ما بچه‌ها هم همدیگر را بغل می‌کردیم تا پناه هم باشیم.

صدای آژیر خطر که بلند می‌شد سراسیمه به حیاط می‌رفتیم و به دامان مادر پناه می‌بردیم، آن روزها پدر و مجید هر دو با هم به صورت همزمان به جبهه می‌رفتند، وقتی به برادرم اعتراض می‌کردیم تا حداقل او در خانه بماند و پشت و پناه ما و مادر باشد، می‌خندید و می‌گفت: من و پدر و حتی شما باید قدری سختی بکشیم تا بتوانیم کشور و دین و مذهب خودمان را زنده و سرپا نگه‌داریم.

لباس دامادی را با لباس جبهه عوض کرد

هنوز ۱۲ روزی از مراسم عقدش نگذشته بود که راهی جبهه شد، مجید به همراه هم رزمانش در تیپ ۶۶ هوابرد در قرارگاه رمضان مستقر بودند، پس از عملیات موفق فتح ۴ و در اسفندماه سال ۱۳۶۵ و برای زمینه‌سازی عملیات بعدی سلسله عملیات‌های محدود و گسترده برون مرزی در دستور کار فرماندهان در جبهه شمالی جنگ قرار گرفت، مجید درحالی‌که فقط چند روز از عقدش می‌گذشت، در سوم فروردین‌ماه سال ۱۳۶۶ و در منطقه سلیمانیه عراق از ناحیه سر مورد اصابت خمپاره فسفری قرار گرفت و به آغوش سید الشهدا پرکشید، رشادت این شهید و هم رزمانش باعث انجام مقتدرانه عملیات فتح ۵ در مناطق چوارتا و نیز ماووت سلیمانیه عراق در بیست‌وپنجم فروردین ماه همان سال شد، پیکر پاک مجید در گلزار شهدای روستای بین کلایه شهرستان لاهیجان استان گیلان به خاک سپرده شد.

کد خبر 687579

منبع: ایمنا

کلیدواژه: دفاع مقدس شهدای دفاع مقدس مسجد جبهه عملیات فتح 5 امر به معروف تئاتر شهر شهروند کلانشهر مدیریت شهری کلانشهرهای جهان حقوق شهروندی نشاط اجتماعی فرهنگ شهروندی توسعه پایدار حکمرانی خوب اداره ارزان شهر شهرداری شهر خلاق

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.imna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایمنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۶۸۷۰۲۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

مسعود اسکویی که بود؟/رفت،صدایش ماندگار شد

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین؛ او که متولد سال ۱۳۱۸ بود، از سال ۱۳۴۵ به استخدام تلویزیون ملی ایران درآمد و سابقه حدودا ۵۷ سال گزارشگری و فعالیت در رادیو و تلویزیون را داشت. مرحوم اسکویی از جمله گزارشگران و مفسران ورزشی بود که در رشته‌های مختلف از جمله والیبال سال‌ها سابقه فعالیت داشت.

این پیشکسوت ورزش و رادیو دوره تخصصی گزارشگری را در B.B.C و دوره تهیه‌کنندگی را به مدت یک‌سال در تلویزیون T.D.F آلمان گذراند. اسکویی با گزارش بازی دوستانه فوتبال بین تیم‌های پرسپولیس و کویت در سال ۱۳۵۰ وارد کار گزارشگری ورزشی شد.

مرحوم اسکویی قدیمی‌ترین مجری، کارشناس و گوینده ورزشی صداوسیما بود و در برنامه‌هایی مختلف از جمله «جهان ورزش والیبال» و «گزارش ورزشی از شبکه دو سیما و «صدای ورزش»، و «عصر جمعه با رادیو» حضور داشت. او همچنین سابقه مدیریت در بخش روابط عمومی رادیو ورزش را نیز در کارنامه کاری خود داشت.

مرحوم اسکویی چندی پیش به دلیل شکستگی ناحیه پا و لگن در بیمارستان لاله عمل جراحی شد و مدتی در بخش مراقبت های ویژه تحت نظر پزشکان بود و امروز، ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۸۵ سالگی دار فانی را وداع گفت.

خبرآنلاین درگذشت مسعود اسکویی را به خانواده ایشان و همچنین اهالی ورزش و صداوسیما تسلیت می‌گوید.

258 258

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901773

دیگر خبرها

  • تاریخ مراسم تشییع صدای ماندگار ورزش اعلام شد
  • خبری از علی کریمی و حسینی نیست(عکس)
  • پیکر مطهر شهید دفاع مقدس پس از ۴۲ سال شناسایی شد
  • خاموشی صدای ماندگار ورزش
  • شناسایی پیکر مطهر شهید دفاع مقدس پس از ۴۲ سال
  • معرفی اعضای شورای سیاستگذاری جشنواره فیلم کودک
  • یادی از اسکوییِ فقید؛ صدای ماندگار ورزش
  • مسعود اسکویی که بود؟/رفت،صدایش ماندگار شد
  • اینزاگی در اینتر ماندگار است
  • یادی از یک صدای ماندگار